مترجم: مهدی یعقوبی
منبع: اینترنت

دیروز تو رو وقتی کارهای روزمره‌ات را شروع کردی، دیدم. حتی یک لحظه رو بدون نیایش کردن من سپری نکردی. راستش رو بخوای از خوردن غذاهایت هم لذت نبردی و قبل از اینکه بری و بخوابی نمازت رو هم نخواندی. ای بی‌معرفت! خیلی ناسپاسی. من هم کسانی چون تو را از ته دل دوست دارم. نمی‌دونم خوشحالیم رو از اینکه مسیر زندگیت را تغییر نداده‌ای چگونه ابراز کنم. در واقع درست همانند خودم راه درست رو انتخاب کرده‌ای.به خاطر بیار که من و تو سالهای سال با هم بودیم. اما هنوز که هنوزه از تو خوشم نیومده، در واقع از تو متنفرم. چون از خدا متنفرم و می‌خواستم عقده‌ام رو سر خدا خالی کنم به همین خاطر کسی رو بهتر از توپیدا نکردم. او مرا از بهشتش بیرون انداخت و به این قصد که بتونم یک روز تلافیم رو سرش دربیارم به تو متوسل شدم. احمق جان! راستش رو بخوای خدا تو رو دوست داره و نقشه‌های بزرگی برای تو در آینده کشیده است. اما تو باید در زندگیت تسلیم من باشی و می‌خوام با اینکار زندگی جاودانه‌ای رو برات تضمین کنم که در آن راه، همراه با هم و پا به پای هم خواهیم بود که به راستی این خدا رو ناراحت می‌کنه و به همین خاطر از تو ممنونم.
می‌خوام به اون نشون بدم که کدامیک از ما در زندگیت مؤثر بوده‌ایم. با تمام آن مدتی که با هم گذرانده‌ایم، در کنار هم به فیلمهای با‌حال! نگاه کردیم، به مردم فحش و ناسزا گفتیم، به عیش و نوش زیادی پرداختیم، دزدی کردیم، دروغ گفتیم، به حد کافی ریا کار بودیم، تا حدی هم زنا کردیم، پرخوری کردیم، جکهای رکیکی رو برای هم تعریف کردیم، شایعه پراکنی کردیم، از پشت به مردم خنجر زدیم و به بزرگانمام و ورهبرانمان بی‌احترامی کردیم و روز به روز به تبلیغ دیدگاههای پاک پاک! دست زدیم. دست آخر مطمئنم که تو نمی‌خواهی کارهای والاتر از اینها انجام دهی.
احمق جان! زود باش بیا تا برای همیشه با هم بسوزیم. نقشه‌های همیشه دلچسب و وسوسه کننده‌ای برای هردویمان در سر پرورانده‌ام. این هم تنها یک نامه‌ی قدردانی از طرف من به تو بود. می‌خوام از ته دل بهت بگم که از تو ممنونم از اینکه تا این حد این زندگی احمقانه‌ات رو وقف من کردی و در این راه مثل یک دوست کمک من بودی. تو خیلی ساده‌ای و من به تو می‌خندم. وقتی برای انجام کاری خیر! به من لبیک می‌گفتی از ته دل خنده‌ام می‌گرفت. خود گناه هم برای جبران خسارتش به زندگی تو پناه آورد [حتی شیطون رو هم درس می‌دی!] چرا که به خوبی از عهده آنها بر‌آمدی. حالا دیگر بیست سال پیرتر به نظر می‌رسی، اما مگه می‌تونم تو رو به همین راحتی ول کنم، و من به خون تازه‌تری نیازمندم پس به راهت ادامه بده و بچه‌ها را هم در اینکه چگونه مرتکب گناه شوند [و کارهای خیر انجام دهند] آموزش بده.
همه اون کارهایی که باید انجام بدی اینه که سیگار بکشی، نوشیدنی‌های الکلی دلچسب! بنوشی، سر مردم را کلاه بگذاری، قمار بازی کنی، شایعه پراکنی کنی، زنا انجام بدی، به نوارهای توپ توپ! گوش بدی و همراه آنها هم برقصی! و تمام این کارها را هم در حضور بچه‌ها انجام بده و مطمئن شو که آنها هم همانند تو آنها را انجام خواهند داد. بسیار خوب، احمق جان! حالا به تو اجازه می‌دهم که برای انجام آنها تلاش کنی، فقط چند ثانیه دیگه طول می‌کشه که برگردم و تو رو دوباره گول بزنم. اگر تو زرنگ بودی به یک جایی فرار می‌کردی و در آنجا به گناهانت اقرار می‌کردی و از خدا طلب مغفرت می‌کردی و تنها با اندک چیزی که برای تو باقی مانده بود در راه خدا زندگی می‌کردی. عادت ندارم که کسی رو به راه نادرست! نصیحت کنم، اما اینکه کسی در سن و سال تو باشه و گناهی رو انجام بده کاملاً خنده آوره، اما من رو به اشتباه نیانداز و هنوز هم که هنوزه از تو متنفرم و بهترین کار اینه که کارهای احمقانه بیشتری رو برای خدا انجام بدی.
مرگ خوبی داشته باشی.
دشمنت، شیطان
● پس به خاطر بسپار:
«وَقَالَ الشَّیطَانُ لَمَّا قُضِی الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِی عَلَیکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِی مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»
«و چون کار از کار گذشت (و داوری صورت گرفت) شیطان می‌گوید: در حقیقت خدا به شما وعده داد، وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید. من فریاد رس شما نیستم و شما فریاد رس من نیستید. من به آنچه پیش از این ما در کار خدا شریک می‌دانستید کافرم. آری! ستمگران عذابی پر درد خواهند داشت»
سوره ابراهیم ـ آیه 22